محدثهمحدثه، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
پیوند عاشقانمونپیوند عاشقانمون، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

محدثه عسل مامان و بابا

دومین سالگرد تولد

          بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک   میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک   تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا   و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما       تو این ماه و تو این روز   از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا   یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن   یکی به نیت تو یکی از طرف من   الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم   به خاطر و جودت به افتخار بودن   تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی   با یه گریه ی ساده...
27 دی 1392

تولد بابایی

تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه      کسی   چشمهای تو را رنگ کرده است چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟ فرشته ای فقط در قالب یک انسان فقط ساده می توانم بگویم تولدت مبارک با ارزش تر ازتو، توهستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده قدم به قدم باتو،لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت، ماندن خاطره هایی که مرور کردن آن در آینده ای نزدیک دلها را شادمیکند و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه های زندگی ام است پایانی ندا...
19 دی 1392

کادوی تولد

پدر جون و  مادر جون محدثه تصمیم گرفتن برای محدثه طلا بگیرن اما از اونجایی که محدثه  خیلی طلا داشت برای دورات کودکیش قرار شد که یه نیم ست بگیرن برای مامان محدثه تا بعدا ا که محدثه بزرگ شد نیم ست از مادر به دختر برسد!!!!!! ...
19 دی 1392

سوراخ کردن گوش 92/10/17

وقتی  که دخمل گلم 5 ماهه بود گوششو سوراخ کردم اما کیپ شد و از اون به بعد دیگه  میترسیدم که دوباره این کارو انجام بدم و به مادر شوهرم میگفتم هر وقت دخملمو پیشتون   گذاشتم بدون اطلاع من گوششو سوراخ کنید  تا اینکه این چند روزه که من نبودم زحمت کشیدن و این کارو انجام دادن  امروز وقتی که برگشتم  با دیدنش کلی ذوق کردم    خبر دیگه اینکه همسری بلیط گرفته که بریم مسافرت زیارت امام رضا  از این بابت خیلی خوشحالم اما  چون  روز تولد محدثه اونجاییم دیگه نمی تونم براش تولد مفصل بگیرم و باید به یه تولد ساده قانع باشم  ارزششو داره ........   ...
18 دی 1392

بی تو چه سخته

از فردا به مدت سه روز به خاطر امتحاناتم باید برم دانشگاه بمونم   به خاطر همین  دخملی رو از امشب گذاشتم  پیش  مادر شوهر م   از موقعه ای که اومدم خونه  فقط دارم  اشک میریزم  طوری که جزوه هام همه خیس شدن واقعا چقدر سخته که یه مادر از بچه اش دور بشه  مطمئنم که مادر شوهرم بییشتر از من بهش میرسه اما دلم برای شیرین زبونی هاش یه ذره شده وقتی بهش میگم دختر کی هستی میگه عسیس مامانم الهی مامان فدات بشه همه وجودم . خدایا دلم داره از غصه میترکه  خدایا تو رو  به عظمتت قسمت میدم   همیشه حافظ و نگهدار دخترم باش اخه اون پاره ی تنمه  همه دار و ندار منه&nb...
15 دی 1392

فرهنگ لغت

ترسیدن------ترسیس عزیز-----عسیس ناز----ناسه پتو----تو  پول----هول چای---تای  لیموشیرین---موشی نارنگی----نانی شلغم----ششم  ممنون------ننون  وقتی تلفن زنگ می خوره میگه ------مامان مامانا تنگ تنگ خواب----خا پیش  شیرینی ----شیشی
5 دی 1392
1